دندانپزشکی
پریا هفته پیش داشتم دندوناتو مسواک میزدم دیدم یکی از دندونهات کمی سیاه شده هرچی با مسواک کشیدم پاک نشد بعد از یکی دوروز و بعد از چندین بار مسواک سیاهی دندونت رفت و دیدیم که بله یک سوراخ کوچیک روی دندونت هست تصمیم گرفتیم زودتر ببریم و دندونتو درست کنیم تا بیشترخراب نشده . ورودت به دندونپزشکی با خنده و رضایت بود چون کلی برات تعریف کرده بودیم که دکتر چه کاری قرار انجام بده و بعدازاینکه کارش تمام شد بهت جایزه هم میده وقتی نوبتت شد همین طورکه بغل بابا بودی رفتی توی اطاق ولی حاضر نشدی خودت تنهائی روی صندلی معاینه بشینی بابا مجبور شد همین طور که تو توی بغلش بودی بشینه روی صندلی و جالبتر اینکه بابا خوابیده بود روی صندلی تو هم توی بغلش ...
نویسنده :
مامان گیتی
14:24
بدون عنوان
تولدت مبارک
دخترگلم تولدت مبارک پریا جان جمعه 20 تولدت بود صبح که ازخواب بیدارشدی تا چشماتو بازکردی گفتی تت اودم شده ( البته منظورت تولدم بود ) تا گفتم بله امروزتولدت شروع کردی به دست زدن و خوشحالی کردن بعدهم گفتی لباسهای تت اودمو تنم کن گفتم باید صبحانه بخوری حمام بری کارهامونو بکنیم تا شب تولدت شروع میشه مگه حرف گوش میکردی خلاصه که تا بعدازظهر 10 مرتبه میخواستی لباس عوض کنی تا عصرکه مامان جون و خاله جون و دیانا اومدن خیلی خوشحال بودی بعدهم خاله مریم و مرجان و دایی جون اومدن و تت اود شروع شد کلی دست وخنده و شادی بابا هم رفت کیک خرید شکل موش کلی ذوق کردی و شمع فوت کردی بعدهم کادوهارو بازکردی و کلی ذوق کردی تولد خوبی بود امیدوارم 120 سال...
نویسنده :
مامان گیتی
11:49
مسافرت پریا
پريا می خوام از مسافرت شمال ( محمودآباد ) برات بنويسم که چه کارهايي کردی . قبل از اينکه بريم خيلی خوشحال بودی مايوتو پوشيدی ببينی اندازت هست يا نه که خيلی خوشگل بود می گفتی بريم آب بازی با نی نی عمو حسن چون با دوستای بابا رفتيم عمو حسن و عمو جواد خلاصه رفتيم بين راه توی جنگل برای صبحانه که وايساديم همش می گفتی بريم آب دريا بريم آب دريا خلاصه راه افتاديم و رسيديم بعد از جابجا کردن وسايل رفتيم کنار ساحل اما چی بگم ازت که اعصاب برامون نذاشتی پاتو زمين نمی گذاشتی چون ماسه می رفت توی پات می گفتی اهه اهه طرف آب نمی رفتی و جيغ می زدی باد ميومد جيغ می زدی که باد مياد بريم خونه خلاصه که نه خودت توی آب رفتی نه گذاشتی ما يه دل سير آب ...
نویسنده :
مامان گیتی
15:59
عکس پریا
پریا جان دیروز عکس شما رو از مهد گرفتم امروز آوردم شرکت اسکن کردم ولی کیفیتش اومدپائین اینم عکس پریای خوشگل من ...
نویسنده :
مامان گیتی
14:03
عکس مهدکودک
پریا جان عزیزم سلام خیلی وقت که مطلبی برات ننوشتم چون کارم خیلی زیاد بود و وقتی هم که میخواستم چیزی بنویسم سایت اجازه کارکردن نمی داد حالا بگذریم .... امروز توی مهدکودک قرار عکاس بیاد و از بچه ها عکس بندازه دیشب بهت میگم پریا فردا عکس میخوای بندازی خیلی خوشحال شدی حسابی دست زدی و گفتی هورااااااااااا وقتی که خیلی خوشحالی لباتو روی هم فشار میدی و میخندی که من از این حرکتت خیلی خوشم میاد چون یک طرف لپت هم چال میشه خلاصه حسابی ذوق کردی و دست زدی و لباتو روی هم فشار دادی و من هم طبق معمول قربون صدقت رفتم و بوست کردم و چلوندمت صبح که بردمت مهد خواب بودی لباستو و گل سر گذاشتم برات بردم مهد فقط خداکنه عکست خوب بشه . ا...
نویسنده :
مامان گیتی
15:35
تجربیات جدید سال 90
پریا جان توی این تعطیلات عید حسابی با بابا داری خوش میگذرونی از روزی که من اومدم سرکار شما دو تایی صبح ها میری پارک دیروز رفتی پله برقی سوار شدی برای اولین بار قطار (مترو) سوار شدی و چون تاریک بوده و جائی را نمیدید ی زیاد خوشت نیومده ولی پله برقی رو خیلی دوست داری بعد هم پارک و تاب و سرسره حسابی خوش گذشته امروز هم که اومدم سرکار خواب بودی . عزیزم دوست دارم ...
نویسنده :
مامان گیتی
9:56
سال نو مبارک
پریا جان سال ۱۳۹۰ سومین بهار زندگیت مبارک امیدوارم سال خیلی خوبی در پیش داشته باشی عزیزم پریا حسابی شیرین زبون شدی و هر کجا عیددیدنی میری حسابی با حرفها و شعرهای قشنگت سرهمرو گرم می کنی همش می گی بریم عیددیدنی وقتی هم که جائی میری اول حرف نمی زنی و ساکت می شینی ولی امان از وقتی که آشنا می شی دیگه نمیشه جلوتو گرفت شروع می کنی به حرف زدن و شعرخواندن و عیدشما مبارک گفتن این جمله عزیزم دوست دارم را خیلی خوشگل می گی عزیزم دوست دارم ...
نویسنده :
مامان گیتی
8:32
سرما خوردگی
پریا از دوروز پیش سرفه های شما شروع شدهمون روز بردمت دکتر گفت ممکن حساسیت باشه و یا ویروس شربت بهت داد و گفت اگه تا فردا خوب نشد آنتی بیوتیک بهت بدم و متاسفانه خوب نشدی و حالا مشغول خوردن آنتی بیوتیک هستی همون شب تا صبح مدام سرفه میکردی و نه خودت درست خوابیدی و نه من برای همین صبح اصلا حالم خوب نبود و مجبورشدم نرم سرکار و بمونم خونه پیش شما خلاصه دیروز خونه بودیم با همدیگه امروز هم رفتی پیش مامان جون ( البته اینو تو پرانتز بگم که خیلی بد شربت میخوری وای که من اعصابم خورد میشه تا شربتتو بخوری ) ...
نویسنده :
مامان گیتی
10:17